ما معمولا گذشتگانمان را ملامت میکنیم که چرا فقط به مبارزه با
استبدادهای حاکم پرداختند و برای آن استبدادها به جایگزینِ مناسبی
نیندیشیدند. حالا که خودمان هم با همین مساله دستبهگریبان هستیم بهتر
میفهمیم که چرا اینطور بوده است. حداقل در روزگار معاصر، مبارزه با
استبداد در ایران چنان وقت و انرژیای از آدم هدر میدهد که مجالی برای
جایگزیناندیشی و جایگزینسازی نمیگذارد. من فکر میکنم این مساله درباره
هر سه خیزشِ بزرگِ تاریخ معاصر ایران، یعنی انقلاب مشروطه، جنبش ملی کردن
نفت، و انقلاب ۱۳۵۷ هم صدق میکند. با این
وجود، ما با دستِ خالی و علیرغمِ تمام دشواریها تلاش کردیم راهِ
پیشینیانِ آزادیخواهمان را تا آنجایی که ممکن است ادامه دهیم و گفتمانِ
استقلال و آزادی را در حدِ ممکن پیش ببریم. این امتداد مهم است. حرکاتِ
سیاسی و اجتماعی لزوما در یک روز و یک سال و یک دهه - و در مملکتِ ما تا یک
سده هم جا دارد! - به بار نمینشینند. ما هم خوشحالیم از اینکه در
مرحلهای از جنبشِ آزادیخواهانهی ایران قرار بگیریم و آن را به جلو هل
بدهیم و از خوابیدنِ کاملش در این عرصهی وانفسا جلوگیری کنیم. آنهایی که
در آینده میآیند - و امیدوارم مجبور نباشند همچون ما با استبدادی بیکران و
هزارسر دست و پنجه نرم کنند - هستند که باید جایگزینِ بهتری برای تمامِ
استبدادهای گذشته بیابند. آن موقع ما را ملامت نکنید که چرا جایگزینِ خوبی
پیدا نکردیم. ما امروز دست و بالمان بسته است. جان در دست گرفتهایم و خامه
در خون میزنیم. شما فردا با فراغ بال و هنگامی که بحث و گفتگو در فضای
آزاد و نه قتل و جنایت و حبس و تبعید شیوهی فراگیرِ سیاست است جایگزین
پیدا کنید. آن روز ما هم نه مقبره میخواهیم و نه مجسمه. دستاورد همین ما
را بس است....
No comments:
Post a Comment